افسوس

تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان در پی من تند دوید سیب را در دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندانزده از دست تو افتاد و تو رفتی و هنوز دیرگاهیست که در گوش من آرام آرم  خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که  

چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت

نظرات 1 + ارسال نظر
نهنگ یکشنبه 28 مهر 1387 ساعت 15:41

به به ای جان جان دردو بلات بخوره تو سرم عشقم!
سلام نی نی!

چرا اینو زدی یاد خاطرهام افتادم!

سلام عجیجم خوبی نهنگه بابا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد